اون شب زیاد نترسیدم. حتی یه جورایی به نظرم هیجان انگیز اومد... بعد که فهمیدم همون موقع سه نفر از مردم توی پارکو با چاقو تیکه پاره کرده ن تازه فهمیدم چه خطری از بیخ گوشم گذشته...
از یه طرفم این تلویزیونای الدنگ ، خون آدمو به جوش میارن... مرتیکه الاغ!... سه ساعت با آب و تاب ، نامه ابراهیم نبوی به خامنه ای رو می خونه ؛ بعدم با افه ی روشنفکرانه میگه «اینارو نائب رئیس مجلس شورای اسلامی داره میگه» !!!!...
آخه خرفت عقب مونده! قبل از این که بری رو منبر ، چار تا روزنامه رو نگاه کن که حداقل بدونی ایران کجاست!... (حالا شما خودشو ناراحت نکن!)
به وبلاگ منم سر بزنین!در مسابقه شرکت کنید!جایزه بگیرید!
در خدمتم
ممنون که بهم سر زدی از مطالبت استفاده کردم و جالب بود برا همین بهت لینکیدم تحویل بگیر.
ضمنا بلاگت که اسم نداره ولی خودت چی؟
بازم سر بزن.
آره بوف عزیز. من هم خیلی زورم میاد از اینها.