دیشب آخرین بسته غذاهای آماده (سرخ کن و بالا بنداز) مون تموم شد.«پ» و «س» سر اینکه ناهار امروزو کی درست کنه دعواشون شد. آخر قرار شد «پ» قیمه یا ماکارونی درست کنه. نشون به اون نشون که امروز تا لنگ ظهر هر دوتاشون خواب بودن. رفتم سراغ «پ» بهش گفتم می دونستم بی ناهارمون میذاره. گفت تازه دوازدهه. بعد گفت «قیمه می خورین یا کباب قفقازی؟» س گفت کباب. گفت: «خب حالا برین تو حالت مدیتیشن» ...

الانم میگه همه ش تقصیر «س» بوده که ویار کباب کرده ؛ وگرنه اون می خواسته قیمه درست کنه : «یه قیمه ای که الان انگشتامونم باهاش خوره بودیم

صد رحمت به لاستیک! من یه ربعم گذاشتم بپزه ، ولی بازم قابل خوردن نبود. فکم پیاده شد. حالا قول داده جبران کنه و فردا برامون ماکارونی بذاره  ...

نظرات 3 + ارسال نظر
مرتضی شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 02:48 ق.ظ http://gale.blogsky.com

آخی نازی گناه داری بیا خونه ما واسه غذا ...

قربون صفات !!

هاله سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 02:30 ب.ظ http://haleh.net

:)))))))

گاو خشمگین چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:45 ق.ظ http://نشبنشب.ذمخلسحخف.زخئ

سلام
یه مدتی نمی نوشتی و ما هم کمتر میومدیم این جا ولی ظاهراْ‌دوباره شروع کردی که از این بابت خوشحالم. موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد